English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (7553 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
overvalue U بیش از حد ارزش قائل شدن
overvalued U بیش از حد ارزش قائل شدن
overvalues U بیش از حد ارزش قائل شدن
overvaluing U بیش از حد ارزش قائل شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
valuer U ارزش قائل شونده
valuers U ارزش قائل شونده
prize U غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prized U غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prizes U غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prizing U غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
valorize U ارزش قائل شدن برای
Other Matches
book value U ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
ad valorem U به نسبت ارزش کالا براساس ارزش
neoclassical theory of value U تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
value added U قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
ends U با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
end U با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended U با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
axiological U وابسته به ارزش ها یا علم ارزش ها
no par value U بدون ارزش واقعی بی ارزش
capital gain U منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
carries U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carrying U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carried U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
tellers U قائل
teller U قائل
currency devaluation U کاهش رسمی ارزش پول تضعیف ارزش پول
disallowing U قائل نشدن
euhemerism U قائل شدن
ditheist U قائل بدوخدا
disallowed U قائل نشدن
disallow U قائل نشدن
disallows U قائل نشدن
discriminator U قائل به تبعیض
i maintain U قائل هستم به اینکه ...
discriminates U تبعیض قائل شدن
to d. a distinction U فرقی قائل شدن
discriminated U تبعیض قائل شدن
forjudge U تبعیض قائل شدن
discriminate U تبعیض قائل شدن
make an exception U استثناء قائل شدن
forejudge U تبعیض قائل شدن
price U بها قائل شدن
prices U بها قائل شدن
externalizes U واقعیت خارجی قائل شدن
externalized U واقعیت خارجی قائل شدن
demurring U استثنا قائل شدن تاخیر
externalising U واقعیت خارجی قائل شدن
deification U قائل به الوهیت شخص یاچیزی
demurs U استثنا قائل شدن تاخیر
externalize U واقعیت خارجی قائل شدن
externalised U واقعیت خارجی قائل شدن
externalises U واقعیت خارجی قائل شدن
externalizing U واقعیت خارجی قائل شدن
dualize U دوتاداشتن از اثنویت قائل شدن
preferentially U با قائل شدن حقوق امتیازی
stand in awe of <idiom> U احترام قائل شدن برای
segregating U تبعیض نژادی قائل شدن
segregates U تبعیض نژادی قائل شدن
segregate U تبعیض نژادی قائل شدن
to make an exception U استثنا کردن یا قائل شدن
demur U استثنا قائل شدن تاخیر
demurred U استثنا قائل شدن تاخیر
deified U پرستیدن مقام الوهیت قائل شدن
favoritism U استثناء قائل شدن نسبت بکسی
deifying U پرستیدن مقام الوهیت قائل شدن
monolater U قائل بچند خداو پرستنده یکی
deify U پرستیدن مقام الوهیت قائل شدن
To set a limit to everything. U برای هر چیزی حدی قائل شدن
deifies U پرستیدن مقام الوهیت قائل شدن
to tread on somebody's foot <idiom> U برای کسی تبعیض قائل شدن
specifying U جنبه خاصی قائل شدن برای
euhemerize U اساس تاریخی قائل شدن برای
to hold somebody in esteem U برای کسی احترام قائل شدن
specify U جنبه خاصی قائل شدن برای
specifies U جنبه خاصی قائل شدن برای
anthropomorphize U جنبه انسانی برای خدا قائل شدن
anthropomorphism U قائل شدن جنبه انسانی برای خدا
ritualize U رسمی و تشریفاتی کردن شعائر دینی رابجا اوردن قائل به تشریفات شدن
nonmonetarists U ان دسته از اقتصاددانانی هستندکه برای سیاستهای مالی کارائی بیشتری قائل هستند
universal legacy U وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
differentiating U فرق گذاشتن فرق قائل شدن
differentiates U فرق گذاشتن فرق قائل شدن
differentiate U فرق گذاشتن فرق قائل شدن
value U ارزش
valuing U ارزش
values U ارزش
market value U ارزش
naught U بی ارزش
no par U بی ارزش
rewarding U پر ارزش
picayubnish U بی ارزش
picayune U بی ارزش
regardant U با ارزش
shotten U بی ارزش
trivalence U سه ارزش
trivalency U سه ارزش
worthiness U ارزش
worm eaten U بی ارزش
low level U کم ارزش
low grade U کم ارزش
junky U بی ارزش
treasure U با ارزش
worthless U بی ارزش
big ticket U با ارزش
brummagem U بی ارزش
brummagem U کم ارزش
fustian U بی ارزش
good for nothing U بی ارزش
small change U کم ارزش
unvalued U بی ارزش
cost U ارزش
punk U بی ارزش
worth U ارزش
valueless U بی ارزش
punks U بی ارزش
rubbish U بی ارزش
raffish U بی ارزش
prices U ارزش
avail U ارزش
price U ارزش
worth U با ارزش
esteem U رعایت ارزش
use value U ارزش استفاده
final value U ارزش نهایی
premium U اضافه ارزش
undervaluation U کم ارزش گذاری
use by value U استفاده با ارزش
premiums U اضافه ارزش
truth value U ارزش درستی
value theory U نظریه ارزش
influence value U ارزش تاثیر
increase in value U افزایش ارزش
threshold value U ارزش استانهای
tinker's dam U چیزبی ارزش
tinker's damn U چیزبی ارزش
heating value U ارزش گرمایی
heat value U ارزش گرمایی
heat of combustion U ارزش گرمایی
gross value U ارزش ناخالص
face value U ارزش صوری
disvalue U بی ارزش کردن
differential cost U ارزش نهایی
diagnostic value U ارزش تشخیصی
value analysis U تحلیل ارزش
value as security U ارزش تضمین
value date U تاریخ ارزش
value for money U ارزش پول
value in exchange U ارزش مبادله
decrease in value U کاهش ارزش
declared value U ارزش افهارشده
value added U ارزش افزوده
face value U ارزش اسمی
use value U ارزش استعمال
expected value U ارزش منتظره
exchange value U ارزش مبادلهای
exchange value U ارزش مبادله
valorization U تعیین ارزش
junk U کهنه و کم ارزش
valuably U بطور با ارزش
equity capital U ارزش ویژه
end value U ارزش انتهایی
economic value U ارزش اقتصادی
value in use U ارزش استفاده
objective value U ارزش واقعی
place value U ارزش مکانی
net net worth U ارزش خالص
present value U ارزش حال
present value U ارزش فعلی
valence U توان ارزش
present worth U ارزش حال
present worth U ارزش فعلی
prime cost U ارزش اولیه
depreciation U کم ارزش شمردن
net price U ارزش خالص
net value U ارزش خالص
objective value U ارزش عینی
numerical value U ارزش عددی
rubbish U چیزپست و بی ارزش
nominal value U ارزش اسمی
paradox of value U تناقض ارزش
penny worth U ارزش یک پنی
par value U ارزش اسمی
net worth U ارزش خالص
monetary value U ارزش پولی
production cost U ارزش ساخت
meed U پاداش ارزش
loan value U ارزش وام
limiting value U ارزش نهایی
salvage value U ارزش بازیافتنی
scale value U ارزش مقیاسی
store of value U منبع ارزش
subjective value U ارزش ذهنی
surplus value U ارزش اضافی
it is of little worth U کم ارزش است
surrender value U ارزش بازخرید
intrinsic value U ارزش ذاتی
survival value U ارزش بقا
loan value U ارزش استقراض
logical value U ارزش منطقی
market value U ارزش بازاری
quantitative value U ارزش کمی
quantitative value U ارزش مقداری
manufacture cost U ارزش ساخت
man friday U کمک با ارزش
real value U ارزش واقعی
maintenance cost U ارزش نگهداری
rental value U ارزش اجارهای
salavage value U ارزش اسقاطی
loss of value U افت ارزش
Recent search history Forum search
1براى خودت ارزش قائل باش
1time is prceious it has great
1او واقعا ارزش رفاقت رو داره واسه من
1Any man who does not respect a woman is probably homosexual.
1There are two other modeling formalisms worth highlighting in the context of LPV systems.
1assast are items that are of value
2ظروف یکبار مصرف بصورت عامیانه به انگلیسی چی میشه
0نقد و نظر آزاد ولی دشنام و فحش ممنوع: دوستان عزیز بویژه عدالت خواهان جنبش روشنایی اولا خوشحالم که همه مردم حق و باطل را بخوبی تشخیص دادند و دوما خوشحالم که حداقل خوبان و بدان از هم تمیز شدند و دیگر هر
0نحوه کار با نرم افزار waze
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com